قرآن

چرا دعا ؟

چرا دعا

“دعا”، در لغت به معنی خواندن است، اما چه کسی را خواندن یا چه قدرتی را به یاری طلبیدن؟ عنصر کور و طبیعت مجبور را؟! البته نه! زیرا که چرخ هزار بار بیچاره تر و زبونتر از ما است.

برداشت ما از خدای بزرگ جهان، یعنی پروردگار”همه دان”، “همه توان” و همه جا حاضر، که این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود رقم زده است، رنگ دیگری دارد و از نوع ادراکات علمی و طبیعی روزانه ما نیست.

از طرفی، عقل و خرد انسان، صغری و کبری می چیند و نتیجه گیری می کند و از پی جویی در جزئیات به حکم کلی می رسد و از پاره این مفاهیم کلی نظیر”عدالت”، “زیبایی”، “نیکی”، “نظم” و… ادراکاتی مبهم در ذهن فراهم می آورد. ولی اگر از عقل بپرسیم تعریف “هستی” یا “رنگ آبی” چیست، سخت فرو می ماند.

در شناخت ذات و صفات و چگونگی زندگی پس از مرگ و آغاز و پایان سرنوشت ابن خاکدان، باز پای عقل لنگ،و گذرگاه تحقیق و ادراک هر چه تنگ تر میگردد. اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است و جز مشتی تصاویر و کلمات و علامات، چیزی در دست ما نیست. با این همه، آدمی از پروردگار خود در دل “مور موری” دارد و حتی در آغاز کار چندان دربند منطقی بودن آن هم نیست. اما پس از سیر و سلوک عقلانی در میابد که طبیعت ابزاری بیش نیست و پرستش را نمی شاید. کوتاه سخن آن که از “لا اله” به ” الا الله” و از “نفی” به اثبات میرسد!

“خرد”، ابزار شناسایی و سرچشمه زاینده بیشتر آگاهی های  ماست . تمدن فرهنگ بشری نیز، زاده عقل و تجارب حسی و عقلانی است. اما این یک روی سکه است، روی دیگرش، بیم از مرگ و وحشت از جنگ و سودای نام و ننگ و نیاز های رنگارنگ دیگر است و خواه و ناخواه،دلبستگی به دنیا و فشار های زندگی، آدمی را ناگزیر می سازد که از کرسی عقل فرود آید و به دامن دل چنگ زند.

دل مارا دلایلی باشد             که خرد را بدان نباشد راه

 

دل مارا دلایلی باشد  که خرد را بدان نباشد راه

 

طرفه معجونی که نامش آدمی است.بی شباهت به “گلباد” نیست:

هر دم جهش می کند و با هر وزشی پرشی، و از حالتی به حالتی می رود. هر اندازه باد حوادث تند تر می گردد و نگرانی و یاس و فشار فقط و بیماری بیشتر، گلباد روان آدمیزاد، دستخوش نوسان و تلاطم فزونتر می شود.

برخی می‌گویند” دعا “، نشانه ی ضعف آدمی است. منکر خدا، بنده ی طبیعت اسباب ظاهر است و همه چاره جویی های خود را در طبیعت و لوازم آن می داند. از این جهت ، به فاعل مختار و کردگار توانا معتقد نیست . اما در عمل میبینیم که همو ، وقتی همه ی درد ها را به روی خود بسته میبیند ، ناچار، مانند غریقی که به هر تخته پاره ای چنگ میزند_ در برابر خدا نرم می شود و چه بسا فرعون وار، ندای ” آمنت انه لا اله الا الله” سر می‌دهد.

ما هر چه خدا را بیشتر در کارها موثر بدانیم و طبیعت را ابزار و وسیله، اعتقادمان به ” جان جهان” و خدای عالمیان و کار فرمای عناصر آشکارتر شده و هر قدر عجز و ناتوانی طبیعت بیشتر معلوم ما گردد، پیوند و ارتباط ما با سبب ساز حقیقی افزونتر خواهد بود.

دعای مومنی که متنعم به نعمتها الهی است، یکپارچه سپاسگزاری و امتنان است تا سر حد راز و نیاز و کمال جویی پیش برود. اما در حال نگرانی و قطع امید از اسباب ظاهری، نقش ” ایمان” و ” توکل” هر چه بیشتر چشمگیر است؛ و عجز و ناتوانی و فقر. و بیماری و فراق و …. بر خلوص دعا و حدت حیات قلبی و ذهنی می افزاید، غرور و عجب و سرمستی و استغنا، دیگر خار راه نیست و در رابطه میان بنده و خدا، شرک سایه افکن نمی باشد.

در دعای فریاد رس، که ما آن رابه صورتی آهنگین،به فارسی روان و ادبی در آورده ایم ،این ” سوز و گداز” هر چه بیشتر محسوس است؛

دعای فریادرس:

دعای فریادرس

 

ای تو فریادرس بنده ی زار!

ای پناه جوینده!

تو از حالم خبر داری و از درد من آگاهی!

ای برآرنده ی خواهش هایم!

ای شکسته بند دلهای شکسته!

ای گواه سخن پنهانی!

ای همدم تنهایان! ای مونس بی یاران!

ای که غیر از تو خدایی نبود!

به پاکی تو را می ستایم، خدایا، خدایا، خدایا…!

از تو می خواهم که با بخشایشت، کار من را گشایشی بخشی!

ای زهر کس مهربانتر! ای خدا…!

در زندگی ماشینی امروز که بشر در تطبیق آهنگ درونی خود‌، با حرکت سریع ابزار فنی و وسایل حمل و نقل جدید درمانده و نوعی “عدم تقارن” میان توالی حالات درونی و آهنگ شتابزده و نخراشیده وسایل فنی در زندگی صنعتی به وجود آمده، باز توسل به “دعا” در جبران این کمبود و باز یافتن نسبی تعادل روانی ما، دستیار بزرگ به شمار می رود.

“دعا”، به اعتباری نسخه طبیب است، اما نسخه را از هر کس نمی توان گرفت، مگر از طبیب درد شناس. ما را به ساحت”ذات” الهی راه نیست و معلوم ما، جز مشتی مدرکات و تصاویر و علامات و کلمات چیزی بیش نیست و معنی”عَلَّمَ اّدَمَ الاسماء كُلَّها” نیز همین است.

پس نسخه درمان ما، در تکرار عباراتی است که از روندگان و سوختگان راه خدا به دست ما رسیده و متضمن معانی عالیه است.از طرفی، نام های خداوند نیز “توقیفی” است، یعنی هر کس نمیتواند مثلاً به دلخواه خود برای خدا، به جای صفت “خلاق” یا “صانع” و “باری”، صفات پیش پا افتاده ای همچون خیاط، خرّاط، نجار، وامثال آن را به کار گیرد. “ره چنان رو که رهروان رفتند”.

ما به وسیله دعا با خدای یکتا رابطه برقرار می کنیم، ولی از راه اسماء و کلمات و عبارات، آن هم به ترتیبی که نسخه آن را رهبران دین و بینایان طریق تدارک دیده اند. بدین ترتیب، دعا هم نقش آرامبخش و غمزدا را ایفا می کند و هم نوعی توسل است به شیوه “درمان روانی”.

 

دعا، خیزشی است به سوی "عالم روحانی"

 

دعا، خیزشی است به سوی “عالم روحانی”. کسی که به خدای همه دان و همه توان ایمان دارد، می داند که عنصر بیچاره کاره ای نیست و طبیعت در قبضه قدرت “جان جهان” و “خدای رحمان” است. دعا، پلی است که انسان را از خطر سیل گل آلود و تهدید کننده حوادث می رهاند و بنده مضطر و گرفتار را به آستان خدای چاره ساز میرساند.

آری مرهم و نوشدارو و درمان همه دردها آن جاست.

انسان در رابطه با خدا، موجودی تبعی و انضمامی است، نه مستقل. اما همان گونه که تصور خالق بی مخلوق و رازق بی مرزوق و عاشق بی معشوق معنا ندارد، صفات و امتیازات آدمی نیز از برکت پرتو افشانی و افاضه شاهد غیبی و خدای بی همتاست. آیه شریفه “انا لله و انا الیه راجعون”، هرچه نیک تر ما را بدین معنا آشنا می سازد که در حقیقت ما متعلق به “او” هستیم و در نتیجه بازگشت ما نیز به سوی او است.

تقرب به “مبدا فیض” و “کمال مطلوب”، هم از راه عقل انجام می‌گیرد و هم با توسل به” دعا “؛ و قطع این مرحله با هر دو پای فکر و ذکر صورت پذیر است.

گفتیم عالم، عالم اسباب است و خدا مسبب الاسباب، ولی سنت الهی تخلف پذیر نیست: سنگ، شیشه را میشکند؛ غذای سنگین این اندیشه را تیره می کند و نوشابه الکلی، رخوت و سستی را بر بدن چیره می گرداند. پس  برای حفظ خرمن از آسیب پرندگان “مترسک” موثر تر است  تا چال کردن دعا در میان خاک. در دفع موش نیز باید به” مرگ موش” توسل جست، نه سحر و جادو، زور بازو و شهامت ” نادر” است که حمله افغان را دفع میکند، نه چاره جویی های نا صواب از راه رمل و اسطرلاب  و استغاثه های نادرست شاه سلطان حسین صفوی!

آری، خدای تعالی نیز در کتاب خود ما را از راه اسباب طبیعی به جاده اندیشی دعوت میکند. آن جا که می فرماید: ” یبتغون الی ربهم الوسیله” ( سوره اسرا آیه ۵۷ ) و در جای دیگر هم فرموده است: ” وابتغوا الیه الوسیله و جادو فی سبیله”.( سوره مائده آیه ۳۵)

با شناخت هر چه بهتر سنتهای الهی، انسان به خوبی در می یابد که کجا باید از اسباب مدد جوید و کجا از مسبب الاسباب. اما در هر حال نباید این روشندلی را از دست داد که ” سبب ساز” حقیقی، خداست، نه ابزار و وسیله، آنچه را که او خواهد، به مویی تواند کشید. و ما، همین معنا را در سفارش پیامبر مشاهده  میکنیم که فرمود: ” با توکل زانوی اشتر ببند”!

اصل “توجه ” است و خدا را همه کاره پنداشتن و طبیعت را ابزار انگاشتن، وگرنه عمل مومن با کافر و منافق، در ظاهر با هم تفاوتی ندارد و “انما الاعمال بالنیات “، ما درون بنگریم و حال را.

پدر یا سرپرست خانواده ای که در تامین موجبات آسایش و تهیه خوراک و پوشاک اعضای خانواده خود به جان می کوشد و در عوض، تنها از آنان انتظار حرمت و سپاس  دارد؛ اگر ببیند کسی اورا به حساب نمی آورد و انگار نه انگار که اوست که چرخ زندگی آنان را می چرخاند، آیا موضع گیری او تغییر نخواهد کرد ؟ طبیعی است که یا او به سوی کانون گرم دیگری روی می آورد که اعضای آن قدرش را بدانند و بر صدرش نشانند، یا دست کم به آنها هشداری می دهد تا در معامله خود با او تجدید نظر کنند.

راستی که جای تعجب و اندوه است که ما خدای بزرگ را که همه اوست و همه از اوست، نادیده انگاریم، یا او را در عرض طبیعت و یک فرض ذهنی قرار دهیم، یا وجودش را به حکم مصلحت بینی، چون ریش سفید قوم بپذیریم، تا آب از آب تکان نخورد و هر کس بر جای خود نشیند،که در هر یک از این موارد،  کفر و حقیقت پوشی یا شرک و جهل نهفته است. این جاست که باید گفت خدا ، “مجهول القدر بزرگ تاریخ” و “گمشده بشریت” است و ما نمک ناشناسانیم که هر زمان، خرمُهره را با دُرّ برابر می کنیم!

در سوره بقره آیه ۱۸۶ می خوانیم که : “اگر از تو درباره من پرسند، “من” نزدیکم و خواهش خواهنده را چون مرا فرا خواند بر می آورم”. در این آیه نکته ای باریکتر از موی نهفته که حاکی از “حذف واسطه” والغای میانجی است، به رغم مسیحیت متاخر یا مسخ شده که به واسطه انگیزی یا”کهنونت”، اعتقاد دارد که این امر در سلسله مراتب کشیشان نیز مشهود است.

ولی در اسلام، هر بنده گنهکار هنگامی که “دست انابت به امید اجابت” به سوی خدا دراز کند، بدون مراجعه به نماینده مذهبی می تواند تنها و تنها، رو به خالق یکتا آورد و از گناه خویش پوزش طلبد.

همچنین، خدای مهربان در سوره اعراف، آیه ۵۵ می فرماید: “پروردگار خود را به زاری زار و در نهان بخوانید”. همچنین در سوره غافر، آیه ۶۰ آمده است که : “مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم “. برای خواندن خدا و راز و نیاز با معشوق حقیقی، ذکر و فکر باید متناوباً به کار گرفته شود. هرجا مسائل عاطفی و فشارهای روحی مطرح است، کفه “ذکر “بر فکر می چربد و هرجا پژوهش خشک و بی طرفانه درمیان است، کفه “عقل” سنگینی میکند .

“ذکر “و گفتار از نظر “پدیده شناسی”، تبلور و تحقیق اندیشه است و حاکی از نیت آدمی، پس هر دعای بی محتوا و خالی از “قصد”، از مقوله ” لقلقه لسان” و “ریای ناکسان” است و نکوهش خدای از آنان در قرآن چنین است: “ویل للمصلین…”!

به تعبیر دیگر، کلماتی را که ما بر سبیل عادت یا به صورت ماشینی، یعنی بدون توجه و مقارنه نیت با لفظ، بر زبان می آوریم، تنها صورتی از دعا دارد، به ظاهر چون زر مسکوک می درخشد، ولی در حقیقت فلز مشکوک است. کوتاه سخن آن که :دعا باید از صمیم دل بر آید و ذکر، چه آهسته و چه بلند، باید با تمرکز و توجه کافی همراه باشد تا مقبول درگاه معشوقه حقیقی و خدای بنده نواز قرار گیرد.

چنین دعایی، مجرای ذهن را عوض می کند. پس از لحظات دعا، به ویژه دعایی که از دل بر آید،  اندیشه ما هرچه تیز تر و روان ما تعادل و اطمینان بیشتری پیدا میکند که: ” الا بذکر الله تطمئن القلوب “.

محمد مهدی فولادوند

مترجم قرآن مجید

با التماس دعای خیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.